شماره مجاری ادراری باکتریها سلامتی دستگاه

شماره: مجاری ادراری باکتریها سلامتی دستگاه ارتباط پیشگیری میتواند عفونت ادرار

  • خرید کتاب از گوگل
  • چاپ کتاب PDF
  • خرید کتاب از آمازون
  • خرید کتاب زبان اصلی
  • دانلود کتاب خارجی
  • دانلود کتاب لاتین
  • توجه: در صورتی که فایل دارای ایراد است یا حقوق نویسنده رعایت نشده با ما تماس بگیرید

    گت بلاگز اخبار سیاسی و اجتماعی حرف زدن با احمدی‎نژاد بی‎فایده است / باهنر

    میرحسین موسوی متوهم بود| بعضی جهت نماینده شدن، نذر می‎کنند|پاسخ به اینکه احمدی‎نژاد را از کجا آوردید؟ 

    حرف زدن با احمدی‎نژاد بی‎فایده است / باهنر

    باهنر: حرف زدن با احمدی‎نژاد بی‎فایده است

    عبارات مهم : انتخابات

    میرحسین موسوی متوهم بود| بعضی جهت نماینده شدن، نذر می‎کنند|پاسخ به اینکه احمدی‎نژاد را از کجا آوردید؟

    مهندسی که «مهندسی» نمی‎کند، نماینده‎ای که در ۲۸ سال حضورش در مجلس از وزیری پرسش نکرده و دبیرکل حزبی که عنوانش صنفی است ولی فعالیت سیاسی می‎کند؛ همه اینها نشانی‎های اوست. مردی که به «lobby man» شهره هست. «محمدرضا باهنر».

    در «اوج» از نمایندگی مجلس خداحافظی کرد. سال‎ها بعد از آنکه پله‎های عضویت در هیات رئیسه مجلس را یکی یکی اوج رفته و ۱۲ سال نایب رئیسی مجلس را تجربه کرده بود. هیچگاه جهت ریاست مجلس عضویت نکرد، نقشه‎هایش جهت نامزدی در انتخابات ریاست جمهوری هم به جایی نرسید. الان که به سن بازنشستگی رسیده، زیاد اوقاتش را در دفتر حزب جامعه اسلامی مهندسین می‎گذراند. شنبه‎ها در جلسات مجمع تشخیص مصلحت شرکت می‎کند و ماهانه یک نشست خبری دارد. ارتباطش با رسانه‎ها و سیاسیون کمتر از سرنوشت نمایندگی‎اش نیست. دوراندیشی‎اش هم محدود به جلسات مجمع تشخیص نمی‎شود. کما اینکه با اغلب رجل سیاسی دیدارهایی دارد، با بعضی نامه نگاری می‎کند و مشاوره‎هایی هم به وزرای دولت روحانی می‎دهد. به قول خودش نگاهش به پرسشها ملی شده است و حال که دیگر درگیر تصمیمات روزانه نیست، وقت آن را دارد که از منظری کلان به پرسشها بنگرد.

    حرف زدن با احمدی‎نژاد بی‎فایده است / باهنر

    البته ریش سفیدی‎اش در جریان اصولگرا چندان موفق نبوده. به قول خودش دوره «چهره‎های کاریزماتیک» به سر رسیده و حتی پنج تا باهنر هم نمی‎تواند جای کسی مثل عسگراولادی را پرکند. ولی این نافی توان مدیریتی او نیست. هنوز هم نوع اداره مجلس از سوی باهنر بویژه در جلسات بررسی لوایح بودجه سنواتی یا لوایح برنامه را خیلی‎ها به یاد دارند. ایامی که گاه با تحکم، گاه با شوخی و حتی گاهی با تظاهر به نشنیدن صدای بعضی نمایندگان، مصوبه‎ای را به طرفه العینی از رای مجلس می‎گذراند.

    خیلی‎ها او را مقصر ورود احمدی‎نژاد به عرصه سیاست کشور می‎دانند. چون هم در حزب جامعه اسلامی مهندسین عضو بود و هم باهنر جهت شهردار شدنش سنگ تمام گذاشت و تا مرحله لابی با وزرای اطلاعات و کشور دولت اصلاحات پیش رفت. هنگامی که از او می‎پرسیم «آیا با این پرسش روبرو نشده‎ای که احمدی نژاد را از کجا آوردی و به ملت تحمیل کردی؟» می‎خندد و می‎گوید خیلی زیاد! هنوز هم از آنچه کرده دفاع می‎کند و در عین حال می‎گوید «در ازای اشتباهاتم از مردم عذرخواهم».

    میرحسین موسوی متوهم بود| بعضی جهت نماینده شدن، نذر می‎کنند|پاسخ به اینکه احمدی‎نژاد را از کجا آوردید؟ 

    می‎گوید احمدی‎نژاد را در کسوت استاندار و شهردار دیده بودم و قبولش داشتم، ولی بعد که در کسوت ریاست جمهوری دیدم، دیگر در مرحله دوم از او حمایت نکردم. البته پیروزی احمدی‎نژاد بر میرحسین موسوی را بعد از آن مناظره مشهور آینده نگری کرده بود. از منظر او آن مناظره 7-8 میلیون رای به سبد احمدی‎نژاد ریخته ولی فتنه‎ای را هم کلید زده هست. نگرانی این روزهایش هم همین است که در چندین گفت و گو آن را مطرح کرده؛ اینکه اگر شورای نگهبان اندکی تسامح کند، یک «شومن» مدیر جمهور خواهد شد! کسی که خوب بتواند متلک بگوید و دیگران را لوله کند!

    آنچه در پی می‎خوانید گفت و گوی یک ساعته خبرآنلاین با مهندس محمدرضا باهنر دبیرکل حزب جامعه اسلامی مهندسین هست. گفت‎وگویی که به جهت نوروزی بودنش همراه با تعریف خاطراتی است که او به یاد آورده. از نوع ورودش به عرصه سیاست گرفته تا دیدارهای سال ۸۸ با میرحسین موسوی و حکایت کسانی که جهت نماینده شدن «نذر» می‎کنند و البته راه‎های مهندسی انتخابات!

    الان که مجلس نیستید چه می کنید؟

    حرف زدن با احمدی‎نژاد بی‎فایده است / باهنر

    کارهای اجرایی کمتر شده است و یک مقدار جلسات فکری با دوستان و مروری بر واکنش‌ها گذشته مان داریم و گذشته را رصد کنیم تا آینده را بتوانیم آینده نگری کنیم. در چهلمین سال استقرار نظام جمهوری اسلامی هستیم، علاقه مندیم رسانه های مؤثر به فکر بیفتند و کارنامه عادلانه و عالمانه اي از عملکرد نظام جمهوری اسلامی تهیه و ارائه کنند. نسل های بعد از انقلاب سؤال های جدی دارند؛ باید کارنامه ای بی طرفانه از نظام ارائه دهیم، فرافکنی و گردن دیگران انداختن کسانی مثل ما و امثال ما که در این 40 سال مسوولیت داشتند، بی فایده هست. قبل از اینکه هرچیزی را گردن دیگران بیندازیم، خودمان را در اتفاقاتی که افتاده شریک کنیم و جهت دهه هاي آینده و استمرار نقاط قوتمان تلاش کنیم تا نقاط قوت تقویت شود و اشکالاتی هم که واقعا بوده را برطرف کنیم.

    این جلسات معمولا چند ساعت در روز یا هفته است؟

    از قبل از سال 88 ما درگیر احمدی‎نژاد بودیم. من سال 88 در آن دعواها و فتنه ها گفتم که نه من به مهندس موسوی رأی دادم نه به احمدی نژاد، به محسن رضایی رأی دادم. چون نتوانستم خودم را قانع کنم که احمدی نژاد مدیر جمهور بشود. بعضی می گفتند تفاوت احمدی‎نژاد 84 با 88 چیست؟ من هم می‎گفتم او فرقی نکرده، آشنایی من از او زیاد شده.

    میرحسین موسوی متوهم بود| بعضی جهت نماینده شدن، نذر می‎کنند|پاسخ به اینکه احمدی‎نژاد را از کجا آوردید؟ 

    این جلسات معمولا مستمر هست. هفته ای سه، چهار جلسه داریم که بحث های چالشی جدی در آن مطرح می شود. خروجی این جلسات هم ممکن است تبدیل به مصاحبه شود یا بعضی وقت ها نامه هایی را جهت مسوولین می فرستیم، یا ملاقات های حضوری با مسوولین داریم و این بحث ها را مطرح می کنیم.

    فقط با دوستان از طیف خودتان یا با طیف برابر هم دیدار دارید؟

    حرف زدن با احمدی‎نژاد بی‎فایده است / باهنر

    با سایر گروهها هم تلاش می کنیم گفت و گو داشته باشیم. طبیعی است که با دوستان خودمان یک مقدار پررنگ تر باشد، یعنی غلظتش زیاد باشد ولی معنا و مفهومش این نیست که با طیف برابر گفت و گو نکنیم. هرجا مورد نیاز باشد هم پیشنهادات اصلاحی، ارائه می کنیم.

    مثلا به دولت؟

    بله؛ به عنوان نمونه اگر بخواهم نمونه اي را عرض كنم، همین آخرهای با آقای اردکانیان وزير محترم نيرو یک ملاقات مفصل داشتم. چون دیگر نماینده نیستم، مردها وزرا می دانند که درخواست حوزه انتخابیه و اینکه یک کاری اینجا بشود، یا نشود و … ندارم. البته من وقت نمایندگی هم وارد این بحث ها هیچ وقت با هیچ دولتی نمی شدم. ولی الان زیاد احتیاط می کنم. با آقای نجفی هم ملاقات مفصلی داشتم حدود دو سه ماه پیش. در حاشیه مجمع تشخیص مصلحت نظام هم معمولا با دوستان می نشینیم و گفت و گوهایی داریم و قس علی هذا. با سران قوا هم تلاش می کنیم ملاقات هایی داشته باشیم.

    آخرین ملاقاتتان با سران قوا چه زمانی بود؟

    دکتر لاریجانی را گه گاه می بینم. آخرین ملاقاتمان در عروسی پسرشان بود. ملاقات های رسمی هم ماهی دو، سه تا داریم.

    با مدیر جمهور و آقای آملی لاریجانی چطور؟

    با مدیر جمهور خیلی کمتر است ولی با اطرافیان ایشان تلاش می کنیم ملاقات داشته باشیم؛ به عنوان نمونه ظرف دو، سه ماه گذشته با مردها جهانگیری، واعظی، سیف و نهاوندیان یا بعضی وزرا مثل آقای زنگنه ملاقات داشتیم. این ملاقات ها خیلی هم گعده و درد دل نیست. تلاش می کنیم بحث هایی که به ذهنمان می رسد و کارهایی که می شود انجام داد را مطرح کنیم.

    اتفاقا آقای مازنی هم راجع به ایده گفت و گوی بین جریانات سیاسی و گفت و گوی ملی؛ از شما هم اسم برده بودند که از طیف اصولگرا با همراهی مردها حدادعادل و ابوترابی مایل به این کار هستید. از طیف برابر هم مردها جهانگیری، موسوی لاری و عارف پیگیر هستند. چند ملاقات از این دست داشتید؟ چقدر این گفت و گوی ملی بین جریانات می تواند اتفاق بیفتد؟

    خیلی زیاد به من می گویند که این احمدی نژاد را از کجا آوردید؟ از آن طرف هم هستند کسانی که می گویند آیا سر به سر احمدی نژاد می گذارید؟! آن ها اعتراضشان تندتر هم هست.

    آقای مازنی دوستی کردند به دفتر ما آمدند و یک ناهار میزبان ایشان بودیم. عنوان بحث ما همین بود، البته راجع به عنوان این بحث ها باید یک مقدار دقت کنیم که موضع گیری های منفی شروع نشود. قبلا آقای خاتمی از عنوان «گفت و گوی ملی» استفاده کرده بود. باید در کاربرد واژه ها مقدار دقت کرد که تداعی کننده چیزی نباشد.

    موافقم که بین جریان های متفاوت سیاسی گفت و گوهای رسمی خوبی انجام شود. در حال حاضر گفت و گوهای غیررسمی داریم. من با مردها عارف، انصاری و دوستان دیگر صحبت هایی کرده ام. حتی در دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی با آقای شمخانی یکی دو بار صحبت کردم، ولی هنوز یک ساختار و شرکت درستی پیدا نکرده ایم. البته خیلی هم اعتقاد نداریم که این گفت و گوها یک شرکت رسمی پیدا کند. از داخل خود این نشست ها و گپ و گفت ها نتیجه های خوبی به دست می آید. خصوصا الان که یک سری موارد یکسان پیدا شده؛ ضرورتی هم ندارد که از مواردی که با هم اختلاف داریم، گفت و گوها را شروع کنیم. حرف های یکسان این روزها خیلی زیاد است و فکر می کنم از این حرف های یکسان می شود شروع کرد و کم کم به اختلافات هم برسیم.

    در جلساتی که داشتید راجع به چه موضوعاتی صحبت کردید که به قول خودتان بحث یکسان بوده؟

    اصل بحث ما این است که باید با هم صحبت کنیم؛ به عنوان نمونه توصیه ای که من به آن علاقه دارم، بحث بودجه بود. من هنوز هم عموما رادیو فرهنگ را در روزهای جلسات علنی مجلس گوش می کنم. واقعا جهت مجلس و دولتی که می خواهد بودجه سال آینده را ببندد غصه می خورم. فرقی نمی کند که الان دوستان ما در مجلس باشند یا رقبایمان، چون خیلی در بحث های بودجه فکر نمی کنم تفاوتی به وجود بیاید. امروز در سیاست های مالی شکاف عمیقی ایجاد شده است و رشد هزینه ها خیلی سریعتر از منابع و درآمدهاست. متاسفانه مدیران مملکت هم عموما دنبال کارهای روزانه هستند؛ اینکه امروز بگذرد، حقوق های این برج را بدهیم، یارانه را جور کنیم و… تا ببینیم فردا چه می شود. چاره ای هم ندارند؛ آنقدر گرفتار هستند که پرسشها زیاد به امور روزانه می گذرد.

    این یک بحث جدی است که می تواند عنوان گفت و گو در سطحی اوج در میان کسانی که کارهای ملی کرده اند باشد. آدم های خوب، مسوولین خوب و متعهد الان، سابق و اسبق زیاد هستند. در مباحث ملی باید کسانی محور گفت و گو باشند که پرسشها ملی را خوب درک می کنند.

    بگذارید مثال روشنی بزنم؛ به عنوان نمونه اگر بخواهیم بحث بحران آب را حل کنیم، نمی توانیم اصفهانی ها و شهرکردی ها را کنار هم بنشانیم و بخواهیم راجع به بحران آب بحث کنند! اولا نه وقتش را دارند و نه حوصله اش را و ثانیا هر کدام می گویند دیگری دارد حق ما را می خورد و دعوا می شود! اتفاقا این ها خیلی هم افراد خوب و دغدغه مندی هستند و مردم را دوست دارند ولی اصولا نمی توانند پای بحث ها و منافع ملی بنشینند، حتی اگر مغایر با بحث های منطقه ای باشد. در مباحث ملی، اگر با رویکرد منطقه ای وارد شویم، چیزی که ذبح می شود همان منفعت ملی هست. از این موارد زیاد داریم. مساله زیست محیطی، بحران آب، شکاف عمیق بین درآمدها و هزینه های دولت و رکود و … این ها مطالبات عمومی مردم هست، این جناح و آن جناح هم نمی شناسد. اگر هوای پایتخت کشور عزیزمان ایران آلوده هست، هم شهردارهای امروز مقصرند هم شهردارهای دیروز و هم شهردارهای قبل تر. نمی شود که تقصیر را فقط گردن شهردارها بیندازیم، خود ماها هم مقصریم. بالاخره باید کارهای ملی باید انجام شود. الان هم راه درمان مشخص است ولی کسی شهامت این که برود و این درمان را شروع کند ولو اینکه مردم در کوتاه مدت خوششان نیاید را ندارد.

    پس خوب شد که نماینده نیستید! در دوران نمایندگی، دغدغه های منطقه ای زیاد از پرسشها ملی بود.

    من نمی خواهم از خودم دفاع کنم ولی اتفاقا چون من زیاد نماینده پایتخت کشور عزیزمان ایران بودم، چندان درگیر دغدغه منطقه ای نمی شدم. نماینده های پایتخت کشور عزیزمان ایران خیلی نمی توانند بحث های منطقه ای داشته باشند. چون پرسشها منطقه ای پایتخت کشور عزیزمان ایران به عنوان نمونه فاضلاب پایتخت، از کل بودجه عمرانی کشور زیاد خرج دارد! جهت همین به گردش هم نمی رسیم. اگر می خواستیم دعوا کنیم هم که نمی شد.

    سال 88 به مهندس موسوی گفتم شما 20 سال از سیاست به هر دلیلی کنار بودید. هفت، هشت ماه در انتخابات آمدی، 13 میلیون رأی گرفتی، شما حق داری اپوزیسیون دولت باشی، یا اپوزیسیون مجلس یا خیلی از ماها؛ ولی حق نداری اپوزیسیون نظام باشی. حتی به ایشان گفتم اگر شما با این رأی خوب کار کنی، تردید ندارم که دور بعد مدیر جمهور هستی. ولی خب ایشان احساس می کرد حقش ضایع شده است و همان موقع باید آن را می گرفت.

    اما در شهرستان ها هزینه پروژه های عمرانی کمتر هست، ممکن است نماینده برود، با یک دعوا و داد و بیداد 50 میلیارد بودجه بگیرد، به عنوان نمونه یک بزرگراه روستایی یا یک کار منطقه ای انجام شود. البته در همین پایتخت کشور عزیزمان ایران هم نیروهایی داشتیم که به شدت دنبال کارهای روستایی می رفتند؛ اتفاقا خوب هم بود و جای خالی ما را در این زمینه ها پر می کردند!

    مثلا چه کسانی؟

    از هر دوطیف بخواهم مثال بزنم، به عنوان نمونه آقای محجوب و زن افتخاری. زن افتخاری به روستاها می رفت و پیگیری هایی می کرد که خیلی از ما مردها که در رفت و آمد راحت تر بودیم، نه وقتش را داشتیم نه حوصله اش را! ولی عموما از 30 نماینده شاید 25 نماینده به دنبال پرسشها ملی بودند.

    خود من روحیات خاصی در نمایندگی داشتم. شاید شما و خوانندگانتان تعجب کنید، من 28 سال نماینده بودم ولی حتی یک سؤال از یک وزیر نکردم. بعضی از نماینده ها در 4 سال نمایندگی 50 سؤال از وزرا می کردند. با اینکه من از وزرا سؤال نمی کردم ولی در مجلس مؤثر بودم و به پرسشها بی تفاوت نبودم. باورم این بود که با سؤال کردن مشکلی حل نمی شود، اگر قرار باشد کلیدی جهت باز کردن قفل ها وجود داشته باشد این کلید سؤال کردن نیست. هر روز وزرا را به مهمیز کشیدن و به مجلس آوردن و بعضا عصبانی شدن و توهین کردن به وزیر و توهین متقابل وزیر به نماینده مشکلی را حل نمی کند. ممکن است یک عده ای پای رادیوی مجلس بنشینند و یک هورایی هم بکشند ولی دردی را دوا نمی کند.

    شما هم مثل آقای عارف از نماینده هایی بودید که وزرا جواب تلفنتان را می دادند. مشکلی نمی ماند جهت اینکه بخواهید در صحن حل کنید.

    (با خنده) مجبورم ریا کنم و یک خاطره دیگر بگویم. دوره هفتم مجلس من نماینده کرمان بودم. آن وقت آقای رئوفی نژاد استاندار کرمان بود. یکی دو ماهی گذشت دیدیم کرمان فرماندار ندارد. به استاندار زنگ زدم که آیا فرماندار نمی گذاری؟ نقل به مضمون گفت که منتظر بودم تو بگویی که فرماندار چه کسی باشد. گفتم «آقای رئوفی نژاد دو ماه که هیچ، دو سال هم فرماندار نگذاری، امکان ندارد من کسی را معرفی کنم! وظیفه تو راه اندازی فرماندار هست، من هم کار او را دنبال می کنم و از او کار می خواهم». شاید ده نماینده هم در مجلس نداشته باشیم که چنین مشی‎ای داشته باشند.

    خاطره دیگری بگویم؛ در دوره دوم مجلس من کمتر از 30 سال داشتم و خیلی جوان بودم. آن وقت کف سن نمایندگی 25 سال بود. آقای حسین مرعشی، آن وقت استاندار کرمان بود. او آن وقت چیزی نگفت، ولی بعد که از پایتخت کشور عزیزمان ایران نماینده شدم، یک بار به من گفت «باهنر در آن 4 سال چشمم به در سفید شد که تو به استانداری بیایی و یک کاری از من بخواهی». البته پروژه های عمرانی را در شورای برنامه ریزی دنبال می کردیم ولی اینکه از استاندار بخواهم فلان مسوول را عوض کند یا فلان کار را بکند، هرگز. آن وقت تصور آقای مرعشی این بود که من اصلا نمایندگی بلد نیستم، در حالی که من این کارها را با اعتقاد انجام می دادم. بعدا هم به عنوان نمونه به حق یا ناحق می گفتند باهنر هنگامی که در مجلس می خواهد کاری انجام دهد، کارش را جلو می برد. نه داد و بیداد می کردم، نه توهین می کردم و … البته گاهی شوخی می‎کردم و نهایتا کارم را جدی جلو می بردم.

    باز یک خاطره دیگر بگویم. در یکی از جلسات مجلس هفتم که آقای حدادعادل نبودند و من به عنوان نایب مدیر اول مدیر جلسه بودم، آقای سید مهدی طباطبایی نماینده پایتخت کشور عزیزمان ایران نطق داشتند. ایشان با همان لحن شیرین خودش، نقل به مضمون گفت که «ما در مجلسی گیر کردیم که یکی آن را شاعرانه اداره می کند، یکی متواضعانه و یکی هم مستبدانه»؛ من همانجا پشت تریبون گفتم «خیلی ممنون که تعریف کردید، خبر دریافت شد»! معلوم بود که از نظر ایشان آقای حداد شاعرانه، آقای ابوترابی متواضعانه و بنده هم مستبدانه مجلس را اداره می کردم!

    مدیریت شما در مجلس مثال زدنی بود؛ به خصوص جلسات بررسی لایحه بودجه که در دوره مدیریت شما سرعت بررسی و تصویب چندین برابر دیگر روسای جلسات بود!

    همان شب هم مناظره احمدی نژاد و موسوی بود. فرزند هایم زنگ زدند پرسیدند مناظره را چطور دیدی؟ گفتم در این مناظره احمدی نژاد هفت، هشت میلیون رأی گیرش آمد ولی یک فتنه ای را شروع کرد که حالا حالاها خاموش نخواهد شد.

    در کوتاه مدت ممکن بود نماینده ها بعضا با من جر و بحث کنند و دلخور هم شاید می شدند ولی در درازمدت می پسندند که یک نفر قاطع باشد، من و من و معطل نکند و کار را جلو ببرد. جهت همین بود که معمولا انتخابات هیات رئیسه که هر سال انجام می شد، رأی من ریزش نداشت، رویش هم داشت. کار کردن در مجلس خیلی متفاوت از بقیه نهادها هست. در کابینه، مدیر جمهور دستور می دهد و وزرا عمل می کنند. ولی در مجلس فضا متفاوت هست. مدیر مجلس، حتی نواب خودش را نمی‎تواند گزینش کند و با رای نمایندگان گزینش می‎شوند؛ به این ترتیب هنگامی که نواب خودشان را معاون مدیر نمی دانند، می گویند تو رئیسی ما هم مدیر هستیم! نماینده ها هم همینطور، به آن ها نمی شود امر و نهی کرد. باید رعایت کنیم، یک ذره هم که از آیین نامه تخطی کنی تذکر و اخطار می دهند، مدیریت مجلس یک مهارت خاصی دارد.

    گفتید رادیو مجلس گوش می دهید؛ پیش آمده هنگامی که که مدیریت مردها پزشکیان یا مطهری را می بینید، بگویید من اگر بودم فلان کار را می کردم؟

    گاهی. اوایل دوره دهم در یک مصاحبه زنده، مجری از من همین سؤال را پرسید که مدیریت آقای پزشکیان و آقای مطهری را می پسندی؟ گفتم اگر توقع داشته باشیم آقای مطهری که سال اول است جلسه را اداره می کند، مثل باهنر سال دوازدهم بخواهد اداره کند بی انصافی هست. اگر مطهری سال اول را می خواهی با باهنر سال اول مقایسه کنی، بله خوب اداره می کند و احسنت و دست مريزاد دارد.

    خاطره ای هم از سال اول نایب رئیسی خودم بگویم. من حدود 8 سال در جلسات منشی بودم، بعد نایب مدیر شدم. هیچ کس دیگری را نداریم که اینطوری پلکانی اوج آمده باشد. هر کس که مدیر یا نایب مدیر شده، یک باره آمده. من سابقه 8 سال دبیری داشتم و دست چپ مدیر هم می نشستم، کارها به عهده من بود. آقای روحانی که در مجلس پنجم نایب مدیر بود با من شوخی می کرد و می گفت روزهایی که تو نیستی ما می فهمیم مدیر چه کسی است! ولی خب من روی صندلی ام بند نمی شدم. روز اولی که من در مجلس هفتم به عنوان نایب مدیر بودم، یک باره یادم رفت من نایب رئیسم فکر کردم دبیرم، بلند شدم تا نزدیک های پله هم رفتم ولی خوشبختانه عکاسها نتوانستند این صحنه را شکار کنند وگرنه من را دست می انداختند. تا نزدیک های پله رفتم، یک باره یادم آمد که مجلس مدیر ندارد و برگشتم روی صندلی نشستم. اوایل ممکن است هر کسی از این گاف ها بدهد ولی آقای مطهری و آقای پزشکیان به عنوان سال اول و دور اول نایب رئیسی خوب جلسات را اداره می کنند. بعضی اوقات هم به عنوان نمونه طرف به آیین نامه خیلی مسلط نیست و ….

    به نظرتان کدام یک از این دو نفر به آیین نامه مسلط‎ تر هستند؟

    به این عنوان که بخواهم تفکیک کنم دقت نکردم. چون من از عنوان حسن ظن به بحث هایشان نگاه می کنم خیلی نگاهی که بخواهم مقایسه کنم را نداشتم.

    وقتی از صحبت میان دو جریان گفتید، یاد مرحوم عسگراولادی افتادم؛ یک زمانی ایشان منادی این کار بود. نامه نگاری ایشان با رضا خاتمی دبیرکل جبهه همکاری در تاریخ ماندگار شد، هرچند در نهایت همکاری این کار را قطع کرد و مکاتبات دوطرفه نشد. سال 88 هم ایشان به عنوان یک صورت ریش سفید جناح اصولگرا وارد میدان شد و با دو نامزد محصور دیدار کرد. الان آقای محمدرضا باهنر خودش را در چنین جایگاهی می بیند؟

    بنده اگر بخواهم بر اساس علم ریاضی بگویم، در میان 6 هزار نفری که جهت انتخابات مجلس رد شدند، شاید به ده درصد از آنها ظلم شده است ولی بالعکس در آن تعدادی هم که تأیید شدند ممکن است چهار، پنج درصد، قسر در رفته باشند. با همان منطق ریاضی اگر نگاه کنیم باید بگوییم بله شورای نگهبان ظالم است!

    در نظام ما یک سری آدم ها و شخصیت ها هستند که به تنهایی جایشان پر نمی شود. مثال زیاد داریم. بعد از رحلت آقای عسکراولادی دوستان دوستی کردند به اتفاق آرا گفتند که من مدیر جبهه پیروان خط امام و رهبری شوم. من همان موقع هم گفتم، باهنر که نه، پنج باهنر هم با هم جمع شوند جای عسکراولادی پر نمی شود. الان هم من اقرار می کنم از زمانی که من مدیر جبهه شدم، کم کارتر از وقت آقای عسگراولادی هستیم. روابط، سوابق ایشان و سماعتی که داشت قابل جبران نیست. در کل مجموعه جناح راست حضرت آیت الله مهدوی کنی، از یک طرف علم و فقاهتش و از طرف دیگر سعه صدر و متانتش، به این سادگی ها جایش پر نمی شود. من در این جایگاه، نتوانستم به آن صورتی که می خواهم ظاهر شوم.

    آن وقت ریش سفیدی مردها عسگراولادی و مهدوی کنی را معمولا اصولگرایان می پذیرفتند. حتی سخنانشان در جناح مخالف هم به خاطر فقاهت یا سوابق انقلابی که داشتند مسموع بود. ولی الان از بزرگان جریان اصولگرا دیگر آن حرف شنوی دیده نمی‎شود. یادم است یک زمانی آقای مصباحی مقدم با غصه می گفت که آقای مهدوی کنی از دست اصولگراها دق کرد، چون نتوانسته بودند بین مردها قالیباف و حداد و ولایتی به یک نفر به اجماع برسند. به نظر می رسد الان ضریب حرف شنوی حتی به همان مقدار هم نیست؛ به عنوان نمونه در جایگاه ریاست جبهه پیروان خط امام و رهبری، چقدر آقای قالیباف یا آقای رضایی از شما حرف شنوی دارند؟ اصلا می توانید این جریان را جمع کنید؟

    من باز اینجا هم یک پاسخ کلی تر دارم. در ساختارهای سیاسی کشور، دوره کاریزما شدن اشخاص حقیقی به سر آمده. اول انقلاب از این اشخاص کاریزما زیاد بودند.

    من باز خاطره ای بگویم. در دوره اول مجلس من نماینده نبودم، ولی در پایتخت کشور عزیزمان ایران فعالیت هایی داشتم. 6 ماه مانده به آخر دوره اول، چند نفر از کرمان آمدند و به من گفتند کاندیدا شوم. بغض گلویم را گرفت که مگر در مملکت قحط الرجال است که سراغ من آمدید. اشخاص مجلس اول را در نظر بگیرید، از حضرت آیت الله خامنه ای گرفته تا شهيد چمران، مرحوم هاشمی رفسنجانی، مرحوم بازرگان و … اینها کجا و من کجا!

    خاطره جالب دیگری برایتان بگویم. نماینده حوزه انتخابیه شیروان در مجلس اول، آنقدر وزین بود که جهت دوره دوم کسی حاضر نبود با او مسابقه کند. تا 5 ساعت قبل از آخر مهلت عضویت کاندیداها، هیچ کس غیر از ایشان عضویت نکرده بود. یک عده رفتند به مدیر دفتر همان نماینده گفتند جهت اینکه انتخاباتی شکل بگیرد تو هم برو اسم بنویس. ایشان را راضی کردند تا اسمش را بنویسد و در برابر نماینده قرار بگیرد. البته خیلی هم جالب بود که بعد از هفت، هشت روز دید اوضاع خوب هست، وارد تبلیغات شد و رأی هم آورد!

    می خواهم بگویم اشخاص کاریزما آن وقت آنقدر سنگین و باوقار و زیاد بودند. ولی امروز اصلا دوره اینکه ما بخواهیم دنبال اشخاص کاریزما بگردیم و بخواهیم حفظشان کنیم تمام شده. البته نظام اسلامی ما و نظام مردم سالاری دینی یک محوریت به نام رهبری و ولایت فقیه دارد که مایه انسجام و وحدت و اقتدار ملت هست، آن شخصیت استثنایی هست. ان شالله خدا عمر طولانی به حضرت آیت الله خامنه ای بدهد. ولی بعد از ایشان، من فکر می کنم دیگر دوران کاریزماها گذشته و دیگر ساختارها باید تاثیرگذار باشند.

    برای همین به جای اینکه من روی آقای قالیباف اثر بگذارم، یا دوتایی روی آقای رضایی اثر بگذاریم یا سه نفری روی آقای جلیلی اثر بگذاریم باید یک تشکیلات و حزب باشد و یک ساختار داشته باشیم و همه از آن ساختار تبعیت کنیم. وقت آن رسیده که دموکراسی را در درون خودمان بپذیریم. ممکن است شما سؤال کنید آیا حزب راه نمی افتد؟ اشکال مهم خود ما سیاسیون هستیم جهت اینکه عادت کردیم از منافع حزب استفاده کنیم، ولی حاضر نیستیم هزینه هایش را بپردازیم! هزینه مالی و … که هیچ باید پای تصمیمات حزب بایستیم و از آن تبعیت کنیم.

    البته انصافا شما یک صورت تشکیلاتی هستید و پای تصمیمات حزبی و تشکیلاتی ایستادید. یادم است در مجلس هشتم هنگامی که آقای صدر در فراکسیون جهت نایب رئیسی رأی آورد، شما کنار رفتید و در صحن علنی دیگر نامزد نایب رئیسی نشدید.

    بله. خیلی هم اصرار کردند، خود آقای صدر می دانست که من اگر در صحن علنی کاندیدا می شدم رأی می آوردم ولی گفتم بالاخره یک سال نایب مدیر نباشم مشکلی پیش نمی آید. متعهد به تصمیم تشکیلات بودم. به عنوان نمونه در همین انتخابات اخیر 12 هزارنفر جهت انتخابات مجلس عضویت کردند. 6 هزار نفر تأیید نشدند و 6 هزارنفر تأیید شدند؛ من عذر می خواهم این واژه را به کار می برم ولی بالای هفتاد، هشتاد درصد از این 6 هزار نفر جهت آمدن به مجلس نذر کرده بودند! اصلا مهم نبود از نردبان آقای عارف اوج بیایند یا آقای حداد یا باهنر. فقط می درخواست کردند هر طور شده است به مجلس بیایند. به همین علت هم بعضی که به مجلس آمدند اصلا متعهد به آن نردبان هم نبودند.

    من بارها مثال زدم راجع به آقای عارف. 140 نفر از نردبان او و لیست امید به مجلس آمدند ولی هنگامی که خودش کاندیدای ریاست مجلس می شود 103 نفر به او رأی می دهند! 40 نفر باقی مانده کجا رفتند؟ این ها همان آدم هایی هستند که نذر کرده بودند به مجلس بیایند و به هیچ چیز هم متعهد نیستند. ما اصولگراها هم از این گیرها داشتیم. در یک حوزه انتخابیه که فقط یک نماینده نیاز داریم، ده نفر از دوستانمان کاندیدا می شوند؛ محاسبه می کنیم، قرار می گذاریم، نظرسنجی می کنیم، به 8 نفر در آخر می گوییم شما زمینه نداری کنار برو تا این یک یا دو نفر بمانند. گوش نمی کنند و توجیه هم می آورند که تو نمی دانی، من اینجا هستم وضعم خیلی خوب است و رأی زیاد دارم. هر کدام را حمایت کنیم اصولگرا می ماند، آن هایی که حمایت نمی کنیم دنبال یک نردبان دیگر می گردند.

    این ها هزینه های حزب هست. من بارها و بارها گفتم در کشورهای دموکراتیک خارجی، به عنوان نمونه در انگلیس، حزب کارگر و حزب محافظه کار، دو سال مانده به انتخابات ممکن است در هر حزب 20 کاندیدا باشند ولی اینها مسابقه می کنند و در آخر طبق ضوابط حزب همان تعداد کاندیدا می مانند که نیاز هست. بقیه یا با قانع شدن یا با زور ضوابط حزب کنار می روند. کسی با کسی شوخی ندارد. ما حاضر نیستیم هزینه های حزب را بپردازیم ولی منافع حزب را می خواهیم. این هایی که کاندیدا می شوند بالاخره جهت خودشان یک نردبانی پیدا می کنند بعد هم اگر به مجلس رفتند دیگر به کار کسی کاری ندارند.

    حالا که دیگر در مجلس نیستید چه مدل آدم هایی جهت مشاوره گرفتن پیش شما می آیند؟

    دوستان به من دوستی دارند؛ اغلب نماینده های مجلس، بعضا حتی کسانی که در جناح ما هم نیستند، می آیند و دوستی هم دارند.

    اسم می برید؟

    مثلا آقای مازنی مفصل آمده بود. البته در شورای مرکزی جامعه اسلامی مهندسین الان پنج، شش نماینده مؤثر در مجلس هستند. مثل مردها پورابراهیمی، زاهدی، فولادگر، کوچکی نژاد، مفتح، شاعری و … این ها را یکی دو هفته ای یک بار می بینیم. دوستان دیگر هم می آیند. وزرا هم همانطور که گفتم اینطور نیست که ببینم کدام در خط ما هستند یا نیستند، تلاش می کنیم پیشنهاداتی به آنها بدهیم.

    جایی غیر از مجمع تشخیص مصلحت، از نظرات آقای باهنر که چندین سال نماینده مجلس بوده، چندین قانون بودجه و برنامه را تصویب کرده و به خم و چم خیلی چیزها وارد است استفاده می شود؟

    ظرف دو، سه ماه گذشته با مردها جهانگیری، واعظی، سیف و نهاوندیان یا بعضی وزرا مثل آقای زنگنه ملاقات داشتیم. این ملاقات ها خیلی هم گعده و درد دل نیست. تلاش می کنیم بحث هایی که به ذهنمان می رسد و کارهایی که می شود انجام داد را مطرح کنیم.

    معمولا مسئولین متاسفانه آنقدر گرفتار کارهای روزانه هستند که شاید به این موارد نرسند. تازه مشورت هم که بگیرند، خیلی نمی تواند برایشان بافایده باشد. به عنوان نمونه شما یک نماینده ای الان پیدا کنید که حاضر باشد اگر جایی منفعت ملی با منفعت منطقه ای در تضاد بود، منفعت منطقه را کنار بگذارد و جانب منفعت ملی را بگیرد. نمی گویم نیست ولی خیلی معدود هست. حرفشان هم منطقی است می گویند ما مسوول منطقه هستیم نه منافع ملی.

    تازه جهت دوره بعد هم رأی می خواهند.

    در هر صورت، همان داستان وقت ابرهه است که طرف می گفت من خدای شتران هستم، کعبه خودش خدایی دارد! نماینده می گوید من مسوول حفظ نظام و منافع ملی نیستم؛ مردم حوزه ام به من رأی دادند مسوول آن ها هستم نه کل کشور. به عنوان نمونه فرض کنیم در مساله آب مصلحت این باشد که بین خوزستان و یزد یک تفاهم برقرار شود؛ فرض کنیم منافع ملی این باشد که خوزستان یک مقدار کوتاه بیاید، یک مقدار آب به یزد هم برسد. کدام نماینده خوزستان حاضر است کوتاه بیاید؟!

    چقدر وقت دارید جهت اینکه با خانواده باشید و یا ارتباط مستقیم با مردم داشته باشید؟

    من اینجا در دفترم ارباب رجوع زیاد دارم. ارباب رجوع های قدیمی، جدید، تلفنم هم از همان اول تلفن عمومی بوده! نخستین شماره ای است که از مخابرات گرفتم و عوض کردن هم نکرده. عالم و آدم هم می دانند فقط شرط کرده ام که اگر کاری داشتید پیامک بدهید، تماس می گیرم.

    مردمی که به شما مراجعه می‎کنند، چه می‎خواهند؟

    معمولا گرفتاری ها از همان جنس است که به نماینده ها مراجعه می کنند. یکی شب عید گرفتاری مالی دارد، یکی وام می خواهد، یکی به عنوان نمونه می خواهد فرزند اش را انتقال یافته کند و … معمولا من کارهای اداری را نمی توانم جواب مثبت بدهم ولی در کارهای مالی و… آدم هایی هستند که به ما اعتماد دارند؛ گاهی کمکی از آن ها می گیریم و توزیع می کنیم. ارباب رجوع های حزبی و صنفی هم زیاد داریم. بالاخره جلسه جبهه داریم، با تشکل های متفاوت ارتباط داریم.

    البته من منظورم مردم عادی در کوچه خیابان است.

    گاهی تقاضای ملاقات می کنند ولی من تلاش می کنم مساله آن ها را با نامه حل کنم. بعضا پیش می آید که طرف یک پیشنهاد به عنوان نمونه ملی دارد یا پیشنهادی جهت اصلاح امور مملکت دارد، طرحش را برایمان می‎آورد. این ها را که کشف می کنیم با آنها مفصل صحبت می کنیم.

    همه این ها که گفتید باز هم از موضع دبیر کلی هست. خیلی عادی تر از این موارد آیا در کوچه و خیابان با مردم عادی در تماس هستید؟

    بعضی وقت ها تاکسی و اتوبوس سوار می شوم. معمولا تاکسی که سوار می شوم دیگر مسافرها من را می شناسند. هر دو نوع هم داریم بعضی بد و بیراه می گویند که شما مملکت را خراب کردید و بعضی هم می گویند تو خیلی مهم هستی. ولی همه یک وجه یکسان دارند؛ آن هم اینکه هر دو طیف دوستی دارند و می‎خواهند کرایه من را حساب کنند.

    مگر ماشین ندارید؟

    دارم ولی رفت آمد این مدلی هم دارم.

    راننده چطور؟

    بعد از رحلت آقای عسکراولادی دوستان دوستی کردند به اتفاق آرا گفتند که من مدیر جبهه پیروان خط امام و رهبری شوم. من همان موقع هم گفتم، باهنر که نه، پنج باهنر هم با هم جمع شوند جای عسکراولادی پر نمی شود.

    راننده هم دارم. ولی محافظ ندارم. از نظر شورای عالی امنیت کشور مسوولینی مثل ما تا شش ماه یا یک سال بعد از آخر مأموریت حفاظتشان ادامه دارد ولی من خیلی سریع اصرار کردم که دست از سرمان بردارند(باخنده).

    این مردمی که با شما ارتباط دارند تا حالا نگفته‎اند که این احمدی‎نژاد که بود که به مملکت تحمیل کردید؟ این عنوان در فضای رسانه ای زیاد مطرح است که شما از معرفین او به فضای سیاسی کشور بوده‎اید و در کامنت‎ها هم که اغلب به آن اشاره می شود. در فضای واقعی کسی به شما این را گفته؟

    (باخنده) خیلی زیاد می گویند. از آن طرف هم هستند کسانی که می گویند آیا سر به سر احمدی نژاد می گذارید؟! آن ها اعتراضشان تندتر هم هست.

    شما که کاری به کارش ندارید. ولی ماشالله ایشان به کار همه کار دارند!

    من هم همین را به آنها می‎گویم که ما کاری به کارش نداریم، ولی در فضای فرهیختگان و نه غریبه‎ها، گاهی سر به سر من می‎گذارند و این حرف ها را می گوییم. یکی می گوید این مسوول بود، یکی می گوید نبوده. یکی می گوید سال 84 معرفی کرده ولی 88 حمایت نکرده و … سابقه ثبت شده است اش را هم من بارها و بارها گفتم. شما هم حتما شنیدید. من سال 84 مدیر ستاد آقای لاریجانی بودم، تازه در مرحله دوم انتخابات، هم به عنوان جامعه اسلامی مهندسین هم به عنوان جبهه پیروان خط امام، بیانیه دادیم که دوستان آتش به اختیار عمل کنند. گفتیم آقای احمدی نژاد محاسنی دارد، آقای هاشمی محاسنی دارد. اینها ثبت شده است و بیانیه های ما هنوز هم موجود است.

    البته سوابق معرفی ایشان از جانب شما به قبل از آن برمی گردد در وقت شهرداری.

    در دوران شهرداری ایشان ما بحث جدی داشتیم. در دولت اصلاحات بود و شورای شهر آقای احمدی‎نژاد را به عنوان شهردار گزینش کرده بود؛ ولی وزارت اطلاعات رضایت نمی داد. آقای یونسی وزیر اطلاعات بود. من از طرف آقای ناطق مأمور شدم که با او صحبت کنم، ببینیم مسئله چیست. گفتند او در زمانی که استاندار اردبیل بوده معاملات مرزی داشته. گفتم شما استاندارهای مرزی آقای هاشمی را ببینید، همه آنها این اجازه را داشتند که معاملات مرزی انجام بدهند و از پولش هم در منطقه کار عمرانی کنند. ایشان هم این کار را کرده. کسی هم نمی گفت که ایشان خورده یا برده. بعد گفتیم اگر مسئله این است که اولا ایشان دکترای عمران دارد، شهردار قبل از ایشان در پایتخت کشور عزیزمان ایران فوق دیپلم نساجی داشت و خودش هم اول شهرداری گفت ده یا هفت میلیارد ثروتش هست. گفتم وزارت اطلاعاتی که او از فیلترش رد شود و احمدی نژاد رد نشود، مسئله از فیلتر است در آدم ها نیست. روی این یک مقدار جر و بحث کردیم. اگر بخواهم این را تکرار کنم خیلی طولانی می شود و اینکه اختلافات ما با آقای احمدی نژاد از کی شروع شد و چطور شروع شد را هم بارها گفتم.

    این روزها خیلی ها می گویند ما هم فلان کار را از احمدی نژاد دیده بودیم یا حدس می زدیم که او به چنین سرانجامی برسد و … ولی هیچکس ابراز پشیمانی نمی کند از اینکه ایشان را وارد سیستم کرده. شما چطور؟

    ما آنجاهایی که اشکال داشتیم را گفته ایم و عذرخواهی هم کرده ایم در ازای خطاهایی که کرده ایم. اگر خدا بخواهد مردم ببخشند. از قبل از سال 88 ما درگیر احمدی‎نژاد بودیم. من سال 88 در آن دعواها و فتنه ها گفتم و چند روز پیش هم تکرار کردم که نه من به مهندس موسوی رأی دادم نه به احمدی نژاد، به محسن رضایی رأی دادم. چون نتوانستم خودم را قانع کنم که احمدی نژاد مدیر جمهور بشود. بعضی می گفتند تفاوت احمدی‎نژاد 84 با 88 چیست؟ من هم می‎گفتم او فرقی نکرده، آشنایی من از او زیاد شده. من احمدی نژاد را در کسوت عضو جامعه اسلامی مهندسین و در کسوت استانداری دیده بودم، در کسوت شهرداری هم دیده بودم ولی در کسوت ریاست جمهوری ندیده بودم. بعد که در این کسوت او را دیدم فهمیدم پرسشها زیادی دارد و اطلاعات من راجع به او زیاد شد وگرنه از زمانی که او وارد سیاست شد همین ظاهر بوده ولی حالا آشنایی ما نسبت به او زیاد شده.

    الان که در جلسات مجمع او را می بینید چطور؟

    فقط حداکثر دورادور با یکدیگر سلام علیک می کنيم. نه اینکه مذاکره کنیم. تقریبا بعد از یک سال که از دور دوم ریاست جمهوري او گذشته بود، به هیچ وجه مذاکره با او را بافایده احساس نمی کردم؛ یعنی احساس می کردم صحبت کردن با ایشان هیچ فایده ای ندارد.

    اما این جهت مردم عجیب است که به عنوان نمونه ایشان در نخستین نامه ارزش جهت قوه قضاییه تعیین وظیفه می کند، بعد در نامه دیگری به رهبری هر سه قوه را بی کفایت می‎خواند و درخواست برگزاری مجدد انتخابات می‎شود؛ و بعد به جلسات مجمع می‎آید که مردها آملی لاریجانی، علی لاریجانی و روحانی حضور دارند و هیچ کس به او چیزی نمی گوید!

    پنج، شش جلسه قبل، آقای دکتر توکلی یک هنگامی که گرفت و صحبت هایی کرد. همه این پرسشها را هم گفت و اینکه نمی شود ایشان به عنوان عضو مجمع اینجاست بعد بیرون که می رود همه اتهامی می زند.

    این همان جلسه‎ای است که تصاویری از صورت خندان آقای احمدی‎نژاد از آن منتشر شد؟

    اینکه صلاحیت مدیر جمهور مستقر رد شود، فاجعه است! چون طرف تا 4 ماه بعد هم حق امضا و حق عزل و راه اندازی دارد و بودجه کشور دستش هست؛ اگر بگویند صلاحیت ندارد یا مردم رایشان را از او بعد بگیرند، چه کارکردی می‎تواند داشته باشد؟

    نمی‎دانم ولی آن وقت با اینکه خودش -احمدی‎نژاد- در بود، بعد از آقای توکلی هنگامی که نگرفت و صحبتی هم نکرد. بقیه اعضا هم حرفی نزدیم و بی‎آنکه از قبل توافقی کرده باشیم، اعتقاد بودیم که این بحث در مجمع نباید صورت بگیرد. ورود مجمع به بحث های سیاسی روز، نه وظیفه اش است نه کارش این هست. بی‎آنکه در این باره توافقی کرده باشیم ولی از سکوت اعضا به نظر می رسید که همه روی این عنوان تفاهم داریم. بحث آقای توکلی که تمام شد، سه ساعت جلسه ادامه داشت، هیچ کس نه مخالف بود سخنان او بود نه موافق. حتی خود احمدی نژاد. یک تفاهم غیررسمی بود.

    البته جلسات مجمع، قبل و بعدی هم دارد؛ گعده‎هایی قبل و بعد از جلسات رسمی مجمع میان اعضا تشکیل می‎شود، آنجا هم کسی به ایشان چیزی نگفت؟

    مثلا چه بگوییم؟ من می گویم از آخر سال 88 دیگر صحبت کردن با ایشان را مؤثر حس نمی کردم. نه اینکه مشکلی با هم داشته باشیم، ولی امر به معروف و نهی از منکر هم نخستین شرطش این است که آدم احساس کند مؤثر است! واقعا حرف زدن با او را مؤثر نمی دانستم. همین الان هم بعضی می گویند برویم او را نصیحت کنیم، من واقعا حتی ذره ای اگر احساس کنم که این کار مؤثر هست، با او صحبت می کنم ولی چون می‎دانم تاثیری ندارد، نمی‎روم.

    من داستان آقای موسوی را چند بار گفتم، پنج-شش روز بعد از انتخاباتی که آقای مهندس موسوی گزینش نشد، با مرحوم عسکراولادی و آقای پرورش و دو سه نفر دیگر با ایشان یک جلسه دو ساعته داشتیم و مفصل بحث کردیم و حتی به ایشان راهکار دادیم. یادم است من گفتم آقای مهندس موسوی شما بالاخره 20 سال از سیاست به هر دلیلی کنار بودید. هفت، هشت ماه در انتخابات آمدی، 13 میلیون رأی گرفتی، شما حق داری اپوزیسیون دولت باشی، یا اپوزیسیون مجلس یا خیلی از ماها؛ ولی حق نداری اپوزیسیون نظام باشی. حتی به ایشان گفتم اگر شما با این رأی خوب کار کنی، تردید ندارم که دور بعد مدیر جمهور هستی. ولی خب ایشان احساس می کرد حقش ضایع شده است و همان موقع باید آن را می گرفت. می خواهم بگویم اگر ما احساس کنیم حرفمان مؤثر است با هر کسی باید صحبت کنیم. اینکه من با احمدی نژاد صحبت نمی کنم جهت این است که به این یقین رسیدم که گفت و گو تاثیری روی ایشان ندارد.

    برخی از حرف هایی که آقای موسوی در آن سال می گفتند را الان بعضی دیگر به نوعی همه می گویند و تأیید می کنند. این را بازدیدکنندگان ما در بعضی کامنت‎ها یادآور می‎شوند. شما این را قبول دارید؟

    شما که می‎دانید من آدم کم جنب و جوشی نیستم؛ ولی سال 88 در تبلیغات انتخاباتی هیچ نامزدی فعال نبودم. امام جمعه کیش که الان امام جمعه کرمان شده، مرا دعوت کرد و گفت شب رحلت حضرت امام(ره) بیایید جهت صحبت کیش. 5 روز به انتخابات مانده بود و کسی با عنوان 15 خرداد و رحلت حضرت امام صحبت نمی کرد. همه صحبت ها جهت انتخابات بود. من قبول کردم و تنهايي به کیش رفتم، در سخنرانی‎ام هم راجع به همه چیز حرف زدم غیر از انتخابات!

    همان شب هم مناظره احمدی نژاد و موسوی بود. فرزند هایم كه پایتخت کشور عزیزمان ایران بودند زنگ زدند پرسیدند مناظره را چطور دیدی؟ گفتم در این مناظره احمدی نژاد هفت، هشت میلیون رأی گیرش آمد ولی یک فتنه ای را شروع کرد که حالا حالاها خاموش نخواهد شد. این جمله ای بود که یک ساعت بعد از مناظره گفتم. در جریان انتخابات هم با اینکه احمدی‎نژاد در جامعه اسلامی مهندسین دوستان جدی داشت، ولی نگذاشتم بیانیه ای به نفع او صادر شود. خیلی ها هم در جامعه مهندسین از دست من که دبیر کل هستم عصبانی بودند.

    در همان دیداری که با مهندس موسوی بعد از انتخابات داشتیم به او گفتیم فرض می کنیم حرف شما درست و انتخابات باطل شد. اگر دوباره انتخابات برگزار شد و شما رأی نیاوردید چه می کنید؟ گفت «دوباره شلوغ می کنم! من باید رأی بیاورم و مطمئنم رأی دارم»! توهم او آنقدر اوج رفته بود که به این نقطه رسیده بود! و شد آنچه که دیدیم. بعضی ها اینطور تحلیل می کردند که از دو سال قبل بحث اینها انقلاب مخملی بود. من به این تحلیل‎ها کار ندارم، ولی بعد از آن دیدم که چنان متوهم شده است بودند که این اتفاق افتاد.

    شما که خودتان مهندس هستید، راجع به مهندسی انتخابات بگویید. یک زمانی حرف زدن راجع به چنین مهندسی‎ای تابو بود ولی الان بعد از حرف های آقای احمدی نژاد، آقای کدخدایی هم گفتند اتفاقا کسی که می خواست مهندسی کند؛ خود آقای احمدی نژاد بود.

    مهندسی انتخابات از نظر احزاب که خیلی خوب هست. اصلا کار احزاب مهندسی افکار عمومی هست. این بستگی به اعتقادات و ایدئولوژی دارد که چقدر بخواهند با هیاهو و جنجال و شایعه و دروغ و تهمت و … افکار عمومی را تحت تاثیر قرار دهند. اصولا مسابقه ها مهندسی افکار عمومی است.

    به قول شما کار احزاب مهندسی افکار عمومی هست، ولی منظور من مهندسی انتخابات با مفهوم منفی این عبارت است.

    من مفهوم منفی از آن متوجه نمی شوم. اگر منظور این است که شورای نگهبان می خواهد مهندسی کند و به عنوان نمونه باهنر از صندوق دربیاید که در واقع این خراطی کردن مردمسالاری هست. خراطی کردن جمهوریت است.

    حضرت آقا تعبیر داشتند به این مضمون که این جمهوری اسلامی یک جمله واحد و بسیط هست. این یک کلمه مرکب نیست که بشود جمهوریتش را یک طرف جست و جو کرد، اسلامیتش را یک طرف دیگر. من بارها و بارها گفتم آنها که به بهانه جمهوریت به اسلامیت نظام حمله می کنند و آنهایی که به بهانه اسلامیت به جمهوریت نظام حمله می کنند هر دو به یک نسبت به تئوری حضرت امام خیانت می کنند. اینکه امام می گوید میزان رأی ملت هست، این را از بن دندان می گوید. امام(ره) اهل تعارف نبود. رأی هم تزئینی نیست و مردم هم در انتخابات دیدند که خیلی وقت ها ممکن است حتی مجموعه طرفداران نظام می خواهند کسی رأی بیاورد؛ ولی شخص دیگری رأی می‎اورد. سال 76 که نمونه روشنش بود. چه کسی در حاکمیت بود که از آقای ناطق حمایت نکرده باشد، ولی دیدید که خاتمی مدیر جمهور شد.

    درباره نحوه احراز صلاحیت ها می شود گفت شورای نگهبان مهندسی می کند؟ اینکه اجازه نمی دهد یک عده کاندیدا شوند؟

    اگر یک مقدار شورای نگهبان کوتاه بیاید ممکن است یک “شومن” در مناظره های انتخاباتی رأی بیاورد. به قول آقای روحانی هر کس بهتر بتواند در مناظره طرف برابر را لوله کند، برنده هست. یک متلک این به آن می گوید 4 میلیون رأی جابجا می شود.

    برای مجلس یا جهت ریاست جمهوری.

    هر دو.

    من می خواهم بگویم در این مورد هم ما پرسشها ساختاری داریم. بالاخره 12 هزار نفر جهت انتخابات مجلس عضویت می کنند، 6 هزار نفر تأیید نشدند، 6 هزار نفر هم ماندند. بنده اگر بخواهم بر اساس علم ریاضی بگویم، بله در این 6 هزار نفری که رد شدند، شاید به ده درصد از آنها ظلم شده است ولی شورای نگهبان می گوید من نگفتم که اینها صالح نیستند، من صلاحیتشان را نتوانستم احراز کنم. بالعکس در آن تعدادی هم که تأیید شدند ممکن است چهار، پنج درصد، قسر در رفته باشند. با همان منطق ریاضی اگر نگاه کنیم باید بگوییم بله شورای نگهبان ظالم است! ولی اگر ساختار را نگاه کنید، شورای نگهبان بیشترین تلاش خودش را کرده و بیش از این هم نمی توانسته. باید ساختار را اصلاح کرد. آیا در طول 20 روز، یک ماه می شود صلاحیت این تعداد را بررسی کرد؟ در یک دادگاه که دو نفر طرفین دعوا هستند، گاهی جهت اینکه قاضی به این نتیجه برسد که حق با چه کسی هست، 5 سال طول می کشد. مدام تجدید بازپرسی، تجدید قضاوت، دیوان عالی و … این همه وقت جهت این است که قضاوت سخت ترین کار هست. قاضی بین دو آدم آگاه به عنوان می نشیند و خودش ناآگاه است.

    مجری ها هم می توانند انتخابات را مهندسی کنند؟

    بله. مناظره های تلویزیونی الان نقطه قوتی جهت نظام شده است ولی در آینده من در این ماجرا یک خطر جدی می بینم. از یک طرف خیلی خوب است که 90 درصد ملت را حساس می کند یا پای تلویزیون می کشاند ولی اگر یک مقدار شورای نگهبان کوتاه بیاید ممکن است یک “شومن” رأی بیاورد. به قول آقای روحانی هر کس بهتر بتواند در مناظره طرف برابر را لوله کند، برنده هست. یک متلک این به آن می گوید 4 میلیون رأی جابجا می شود. نمی دانم این اصلا مبنای درستی است یا باید ریشه ای تر کار کرد. خیلی از این پرسشها را احزاب می توانند حل کنند. چون شب انتخابات با هم روبه رو نمی شوند، می خواهند 50 سال زندگی کنند، شاید یک سال و دو سال بتوانند به عنوان نمونه همدیگر را لوله کنند، ولی در نهایت مردم می فهمند هر حزب چه کاره است و چقدر متعهد است و حرف های کدام یکی نتیجه مثبت تری دارد. بعضی حرف ها در کوتاه مدت خیلی جالب است ولی اگر مثل آنها هم عملی شود در آینده می فهمیم چه بلای خانمان سوزی بوده. آدم ها که می آیند و می روند 4 سال را باید بگذرانند ولی احزاب باید جهت چهل، پنجاه سال باشند.

    اینکه می گویند خود آقای احمدی نژاد به عنوان مدیر جمهور قصد مهندسی انتخابات را داشته چقدر امکان پذیر است؟

    رئیس جمهور در هر صورت در انتخابات می تواند مؤثر باشد. به عنوان نمونه اینکه تمدید انتخابات به عهده وزیر کشور هست. مدیر جمهور می تواند به وزیر کشور بگوید تمدید نکن! ممکن است خیلی سر و صدا شود ولی هم اختیار قانونی است و هم حقوقی و کسی هم نمی تواند بگوید تو تخلف کردی ولی در واقع با این تصمیم انتخابات را مهندسی کرده. از این مثال ها زیاد می شود گفت. شاید جهت همین است که تجربه هم نشان داده اصولا دوره ریاست جمهوری در کشور ما دو دوره ای هست؛ یعنی یک مدیر جمهور مستقر اگر بنا باشد از رقیبش شکست بخورد، خیلی غیرطبیعی است و از یک جهت هم بد هست؛ یعنی مدیر جمهوری که 6 ماه از ریاست جمهوری اش مانده، مردم به او رأی عدم اعتماد ندهند؟ این چون هنوز برایمان پیش نیامده، نمی دانم چه حسی دارد.

    فارغ از اینکه چه کسی باشد، اینکه صلاحیت مدیر جمهور مستقر رد شود هم فاجعه است! چون طرف تا 4 ماه بعد هم حق امضا و حق عزل و راه اندازی دارد و بودجه کشور دستش هست؛ اگر بگویند صلاحیت ندارد یا مردم رایشان را از او بعد بگیرند، چه کارکردی می‎تواند داشته باشد؟ البته از نظر قانونی تا روز آخر می تواند کار کند و حق امضا دارد ولی از نظر هنجاری اتفاق های بدی می افتد.

    خبرآنلاین

    واژه های کلیدی: انتخابات | احمدی نژاد | احمدی نژاد | نماینده مجلس | انتخابات مجلس | انتخابات ریاست جمهوری | اخبار سیاسی و اجتماعی


    دانلود


    دانلود فایل ها

    نویسنده : blogzz

  • کتاب زبان اصلی J.R.R
  • دانلود رایگان کتاب از آمازون
  • تکست بوک
  • خرید کتاب انگلیسی
  • خرید کیندل آمازون
  • کتاب زبان اصلی
  • خرید کتاب زبان اصلی دانشگاهی
  • باکس کتاب
  • مانگا زبان اصلی
  • قیمت چاپ کتاب PDF
  • چاپ مانگا
  • رفتن به نوار ابزار